مغایر، نا سازگار، ناپسند، ناگوار، نامطبوع سایر معانی: ناخوشایند، (بو و مزه) بد، بدمزه، بدبو، زننده، آدم بد قلق، کیاگن، دوست نداشتنی، نچسب، دعوایی، بدخلق، ناسازوار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطور نامطبوع
ستیز، خصومت، ستیزگی، ضدیت، مخالفت، هم اوری، اصل مخالف سایر معانی: هم ستیزی، پادستیزی، دشمنی، استیزه، درگیری، پادکرداری، عناد [خاک شناسی] ناهمسازی [پلیمر] پاد کرداری
اثبات، بحی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول سایر معانی: دلیل، علت، چرایی، بحث، اقامه ی دلیل، جدل، محاجه، بگومگو، دعوا، خلاصه ی موضوع، چکیده ی داستان ...
بد خلق، چموش، بد اخم سایر معانی: کج خلق، دعوایی، زود خشم، تندخو، گهگیر، ناتو، بد قلق
تصادم کردن، بهم خوردن سایر معانی: به هم خوردن، به هم کوفته شدن، (با هم) تصادف کردن، واکوفتن، (از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره) با هم تضاد داشتن، برخورد داشتن
ستیزگی ,نزاع طلبی
رد، ضدیت، مخالفت، تضاد، تناقض، مغایرت، ضد گویی، خلاف گویی، عدمتناسب سایر معانی: تباین، تکذیب، انکار، آخشیج، محاجه، پادگویی، (شخص یا چیز) متناقض [برق و الکترونیک] تکذیب، نقض، تناقض گویی [نساج ...
نقطه مقابل، صنعت ترکیب الحان، اهنگ دم گیر یا جفت سایر معانی: (موسیقی) کنترپوان، کانتر پوینت (آمیختن دو یا چند آهنگ با تاکید بر ملودی)، این نوع موسیقی [سینما] هماهنگی - نقطه متقابل (کنترپوئن ...
صلیب، چلیپا، اختلاف، نا درستی، حد وسط، خاج، تقاطی، دورگه، چلیپایی، تقاطع کردن، گذشتن، قطع کردن، کج خلقی کردن، عبور کردن، قلم کشیدن بروی، روبرو شدن، دورگه کردن، تلاقی کردن، پیوند زدن سایر معا ...
خودسری کردن، شکستن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، سرکشی کردن سایر معانی: فرمان برداری نکردن، تمرد کردن، گردنکشی کردن، سرتابی کردن، سربرتافتن
رنجاننده، برخورنده، بداینده