افسرده شدن، پژمرده شدن، با چشمان خمار نگریستن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن سایر معانی: ضعیف شدن، بی نشاط شدن، رنجور شدن، علیل شدن، دق کردن، ذله شدن، زار شدن، خمود شدن، رنج کش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فساد، پوسیدگی، گندیدگی سایر معانی: putrescencty گندیدگی
عود، باز گشت، بازگشت به، تکرار جنایات سایر معانی: (به ویژه در مورد تبهکاری یا اعتیاد و غیره) بازگشت، پس روش، رجعت
انکار کردن، منکر شدن، رد کردن سایر معانی: حاشا کردن، زیر (چیزی) زدن، باطل شمردن، نپذیرفتن، شانه خالی کردن، (ازدواج یا نامزدی را) لغو کردن، به هم زدن، جدا شدن [حقوق] رد و نفی کردن، انکار کردن ...
دوباره واگذار کردن، از سطح خارج بداخل نفوذ کردن سایر معانی: پسرفت کردن، پس رفتن، به قهقرا رفتن، عقب رفتن، (به ویژه سرزمین) پس دادن، تفویض مجدد کردن، مسترد کردن، اعاده کردن، طب از سطح خارج بد ...
فرو نشستن، فروکش کردن، نشست کردن، سست شدن، واگذاشتن سایر معانی: فرورفتن، آرام شدن، ته نشست کردن، رسوب کردن (رجوع شود به: settle و precipitate)، درد وغیره واگذاشتن
فرونشست، فروکش، فرونشینی، نشست، فروکشی، تخفیف درد و غیره سایر معانی: فرونشست، فروکش، نشست، فرونشینی، فروکشی، تخفیف دردوغیره [عمران و معماری] نشست - فرونشست - فرونشستگی - تهنشینی [زمین شناسی] ...
سورتمه دراز و باریک، با سورتمه رفتن سایر معانی: (به سرعت) کم شدن، کاهش یافتن، افت کردن، سورتمه ی چند نفری، سورتمه ی دراز، با سورتمه حرکت کردن، سورتمه سواری کردن