subsidence
معنی
فرونشست، فروکش، فرونشینی، نشست، فروکشی، تخفیف درد و غیره
سایر معانی: فرونشست، فروکش، نشست، فرونشینی، فروکشی، تخفیف دردوغیره
[عمران و معماری] نشست - فرونشست - فرونشستگی - تهنشینی
[زمین شناسی] فرونشست ،نشست ،فرونشینی ،فروکشی، نشست خاک، ته نشینی
[آب و خاک] فرونشینی
سایر معانی: فرونشست، فروکش، نشست، فرونشینی، فروکشی، تخفیف دردوغیره
[عمران و معماری] نشست - فرونشست - فرونشستگی - تهنشینی
[زمین شناسی] فرونشست ،نشست ،فرونشینی ،فروکشی، نشست خاک، ته نشینی
[آب و خاک] فرونشینی
دیکشنری
فرو بردن
اسم
meeting, session, meet, sitting, subsidence, seanceنشست
subsidence, alleviationفرونشست
subsidence, reflow, ebbفرونشینی
subsidence, ebb, fall, deflation, collapse, fallingفروکش
reflow, reflux, subsidenceفروکشی
subsidenceتخفیف درد و غیره
ترجمه آنلاین
فرونشست