[آب و خاک] پوشش محصولات زراعی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] ابریشم پرورده - ابریشم عمل آوری شده
زمینی سایر معانی: وابسته به زمین و مالکیت آن، ملکی، ارضی، کشاورزی، وابسته به کشاورزان و کشاورزی
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...
تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده سایر معانی: آموخته، آموزش دیده، تعلیم یافته، بر مبنای اطلاع و تجربه (در برابر دیمی یا همین جوری یا الله بختکی و غیره)، بررسی شده
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اند ...
دانشمند، فرجاد، متبحر، عالم، اموزنده، دانشمندانه سایر معانی: فاضل، بحرالعلوم، گسترده دانش، علامه
با تجربه، ورزیده، اموخته سایر معانی: کار کشته، کارآزموده، کاردیده، کهنه کار، مجرب، سرد و گرم چشیده
عالم ودانشمند، دارای ابرو و پیشانی بلند، روشن فکر، دارای سعه نظر سایر معانی: اهل فضل و هنر، اندیشمند، دارای طبع بلند و سلیقه ی خوب، (از نظر علمی و غیره) در سطح بالا، (عامیانه)
ناهنجار، نا زیبا سایر معانی: بی ظرافت
کامل، بالغ، سررسیده شده، بحد بلوغ یا رشد رساندن، سنگین کردن، کامل کردن، منقضی شدن، رشد کردن سایر معانی: (میوه و غیره) رسیده، (انسان و جانور) بالغ، بالیده، رسیده به حد کمال، برنا، گوالیده، بر ...
توده مردم، عامی، ادم طبقه سوم، دانشجوی سال اول نیروی دریایی، بی ادب، خشن، خشن ورذل سایر معانی: (روم باستان) عضو پایین ترین طبقه ی اجتماعی، عامی (در برابر: اشرافی یا اعیان patrician)، آدم بی ...