غباری، گرد و خاکی سایر معانی: غبارآلود، پر گردو خاک، گرد گرفته، گردآلود، گرد مانند، غبار مانند، آرد مانند، خاکی، خشک، بی روح، بی ارزش، بیهوده، بی حاصل، خاکی رنگ، گرد فام، تیره، کدر، ابری، گر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فروریختن، به هم خوردن
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک سایر معانی: علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف [بهداشت] آسیب پذیر
شکننده، ترد، خرد شونده سایر معانی: (آنچه که به آسانی خرد و پودر می شود) گرد شو، گرد شونده [عمران و معماری] ترد - شکننده - قابل خرد شدن - خردشدنی [مهندسی گاز] شکننده [زمین شناسی] خرد شونده ،ت ...
ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم، غله، چنگال، رنگ، دانه دانه کردن، دانه زدن، پشمکندن، متبلور شدن، جوانه زدن، تراشیدن س ...
دانه دانه کردن، دارای ذرات ریز کردن سایر معانی: به صورت دانه یا حبه یا ذره در آوردن [نساجی] دانه بندی کردن
ذره، نقطه، ایوتا، حرف نهم الفبای یونانی سایر معانی: مقدار بسیار کم، سرسوزن، (نام نهمین حرف الفبای یونانی) آیوتا
از کار افتاده، بیچاره، زهوار در رفته، بی اثر، علیل وناتوان
ترد، اردی، لکه لکه، اردنما سایر معانی: خشک، دانه دانه، بلغور مانند، به صورت گرد آمیخته با دانه های ریز، بلغوری، بلغور دار، (رنگ و غیره) لکه دار، گوداب دار، به رنگ آرد، زرد مایل به سفید [صنای ...
نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره سایر معانی: ذره (مثلا ذرات شناوری که در نور خورشید در هوا دیده می شود)، پاریزه، (قدیمی)، رجوع شود به: may [نساجی] خس و خاشک - پنبه دانه پرزدار- گلوله الیاف پی ...
لقمه یا تکه کوچک، اندک اندک خوردن، گاز زدن، مثل بز جویدن سایر معانی: کم کم خوردن، ذره ذره جویدن (و خوردن)، لب زدن، لب مالی کردن، (آهسته) گازگرفتن، گازهای کوچک گرفتن، دندان زدن، گاز کوچک، لقم ...
صفر، نیستی، هیچ، ابدا سایر معانی: هیچی، بی اهمیت، ناچیز، اصلا نه، آدم بی ارزش، آدم بی اهمیت، نهستی، بی ارزش [ریاضیات] هیچ، صفر