friable
معنی
شکننده، ترد، خرد شونده
سایر معانی: (آنچه که به آسانی خرد و پودر می شود) گرد شو، گرد شونده
[عمران و معماری] ترد - شکننده - قابل خرد شدن - خردشدنی
[مهندسی گاز] شکننده
[زمین شناسی] خرد شونده ،ترد،شکننده
[خاک شناسی] ترد
سایر معانی: (آنچه که به آسانی خرد و پودر می شود) گرد شو، گرد شونده
[عمران و معماری] ترد - شکننده - قابل خرد شدن - خردشدنی
[مهندسی گاز] شکننده
[زمین شناسی] خرد شونده ،ترد،شکننده
[خاک شناسی] ترد
دیکشنری
شل
صفت
fragile, brittle, frangible, friable, frail, refringentشکننده
friable, pulverulentخرد شونده
crisp, crispy, brittle, tender, frangible, friableترد
ترجمه آنلاین
شکننده