سیما، منظر، رخ، لقاء، قیافه، تشویق کردن، پشتیبانی کردن سایر معانی: چهره، رخسار، صورت، رضایت دادن، پذیرفتن، صحه گذاشتن، تایید کردن، تاب آوردن، تحمل کردن، (قیافه ی حاکی از) رضامندی، پشتیبانی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بد دانستن، تصویب نکردن، نپسندیدن سایر معانی: شرمنده کردن، خجل کردن، از روبردن، خیط کردن، شرمندگی، خجلت، خیطی، تایید نکردن، مورد پشتیبانی قرار ندادن، (از نفوذ خود علیه چیزی استفاده نکردن) لطف ...
از رو بردن، خیط کردن، شرمگین کردن
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن سایر معانی: رضایت دادن، تایید کردن، (رسما) موافقت کردن، نظر موافق دادن، مساعد بودن، (قدیمی) اثبات کردن، نشان دادن، مو ...
وضع، سیما، نمود، منظر، صورت سایر معانی: چهره، رخ، جنبه، ظاهر، دیدگاه، رو، جهت، نما، (قدیمی) نگاه، خیره نگری، (دستور زبان) جنبه ی فعل، نمود (فعل)، وجه، (ستاره بینی و طالع بینی) موقعیت ستارگان ...
ستودن، ستایش کردن سایر معانی: تعریف کردن از، مورد ستایش قرار دادن، توصیه کردن، تایید کردن، سپردن به، (قدیمی) سلام رساندن
ناراضی بودن، قبیح دانستن، بد دانستن سایر معانی: مذموم دانستن، نکوهیده دانستن، زشت خواندن، قبیح خواندن، ناروا دانستن، نهی کردن، ناچیز شمردن، کوچک شمردن، خوار کردن، ناراضی بودن از
خنثی کردن، ایجاد اشکال کردن، دچار مانع کردن، ناراحت کردن سایر معانی: (نقشه ی کسی را) به هم زدن، مختل کردن، ناکام کردن، ناراحت و نگران کردن، پکر کردن، خیط و پیت کردن، کنف کردن، شرمنده کردن، ( ...
ظهرنویسی کردن، صحه گذاردن، امضا کردن، پشت نویس کردن، در پشت سند نوشتن سایر معانی: (چک بانکی و غیره) پشت نویسی کردن، (پشت چک را) امضا کردن، (نامزد انتخابات و غیره را) تایید کردن، پشتیبانی (خو ...
تحمل کردن، متحمل شدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن سایر معانی: (درد و خستگی و غیره) تاب آوردن، رنج بردن، (درد) کشیدن، پایستن، یارا داشتن، (با شرایط نامساعد) ساختن، شکیب ...
تصدیق کردن، توجیه کردن، ذیحق دانستن، حق دادن سایر معانی: موجه نشان دادن، بی تقصیر اعلام کردن یا نمایاندن، مبرا دانستن یا نمایاندن، بی گناه اعلام کردن، فرنود آوردن، ویچاردن، برهان آوردن، بهان ...
چهره، بوسنده، ماچ کننده سایر معانی: بوس کننده، (خودمانی) دهان، لب و لوچه