deprecate
معنی
ناراضی بودن، قبیح دانستن، بد دانستن
سایر معانی: مذموم دانستن، نکوهیده دانستن، زشت خواندن، قبیح خواندن، ناروا دانستن، نهی کردن، ناچیز شمردن، کوچک شمردن، خوار کردن، ناراضی بودن از
سایر معانی: مذموم دانستن، نکوهیده دانستن، زشت خواندن، قبیح خواندن، ناروا دانستن، نهی کردن، ناچیز شمردن، کوچک شمردن، خوار کردن، ناراضی بودن از
دیکشنری
تخفیف دادن
فعل
repine, deprecateناراضی بودن
deprecateقبیح دانستن
deprecate, discountenance, dispraise, irk, loathe, proscribeبد دانستن
ترجمه آنلاین
منسوخ کردن
مترادف
cut down to size ، depreciate ، derogate ، detract ، disapprove of ، discommend ، discountenance ، disesteem ، disfavor ، disparage ، expostulate ، frown ، mudsling ، not go for ، object ، pooh pooh ، poor mouth ، protest against ، put down ، rip ، run down ، take dim view of ، take down ، take exception to