[حسابداری] عملیات در حال اجراء
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] عملیات در حال اجراء (مستمر)
سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو سایر معانی: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگل ...
تسلسل، زنجیره، پیوستگان، رشته مسلسل سایر معانی: (ریاضی) متصله، پیوستار، زنجیره (یک سلسله از چیزهایی که شباهت آنها با فاصله ی آنها از یکدیگر رابطه ی معکوس دارد)، استمرار، پی درپی، مستمر [شیمی ...
متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار سایر معانی: ادواری، پستادار، پستامند، گاه ایستا، گاهوار [سینما] متناوب - حرکت متناوب [کامپیوتر] غیر دائمی، متناوب، دوره ای . [برق و الکتر ...
پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده سایر معانی: پر دوام، پایسته، دیرند، ماندگار، پایدار، همیشگی، نوعی پارچه ی با دوام (که در ساختن کفش و کیف کاربرد دارد)
زندگی، معیشت، وسیله گذران، حی، در قید حیات، زنده، جاندار، جاودان سایر معانی: زنده (در برابر: مرده dead)، پر فعالیت، پرکنش، پربیاوبرو، پویا، وابسته به زندگان، در حالت طبیعی، دست نخورده، استخر ...
تا زمانی که، در طی، در مدت سایر معانی: بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی [حقوق] مطرو ...
امتداد پذیر، بسط وتوسعه یافتنی سایر معانی: برون خیز، دراز کردنی، بیرون زدنی، بیرون کشاندنی
طرح، تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی سایر معانی: تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی [ریاضیات] امتداد
بازآموزی [حملونقل ریلی] آموزش مستمر کارکنان عملیات و نگهداری بهصورت دورهای مطابق با الزامات هر کشور یا شرکت کاروَر
واژههای مصوب فرهنگستان
نشریه، جزء بجزء، ترتیبی، سریال، ردیفی، نوبتی، ردهای، پیاپی، دوری سایر معانی: رشته سان، پشت سر هم، مسلسل، زنجیروار، تسلسلی، (داستان یا فیلم یا نمایش تلویزیون و غیره) دنباله دار، چندگاهی، چندش ...