پنداشتن، فهمیدن، تصور کردن، ابستن شدن سایر معانی: آبستن شدن، بارور شدن، گشن دادن، بسته شدن نطفه، به فکر خطور دادن، اندیشیدن، در فکر پروردن، (در مغز) تکوین یافتن، اندیش زایی کردن، تخیل کردن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارور کردن، ابستن کردن، گشنیدن سایر معانی: گشنور کردن، فرآوردن، پرزاد کردن، لقاح کردن، گشن گیری کردن، آبستن کردن، زادمند کردن، حاصلخیز کردن
قلنبه، ظن، قوز، کوهان، گوژ، فشار با ارنج، احساس وقوع امری در اینده، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن، قوز کردن، خم کردن سایر معانی: (بدن خود را جمع کردن و به صورت حلقه درآوردن) قوز کردن، کوژ کردن، ...
ابستن کردن، لقاح کردن، اشباع کردن سایر معانی: (کاملا) پر کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، آغشتن، (با: with - احساس یا عقیده و غیره را) القا کردن، تلقین کردن، نیوشاندن، آبستن کردن، (تخم را با ...
نظیر، ساختمان، ساخت، وادار یا مجبور کردن، گاییدن، انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن سایر معانی: به وجود آوردن، آمودن، جور، مناسب، - کردن ...
بدتعبیر کردن، اشتباه فهمیدن، کژ برداشت کردن، بد تفسیر کردن، در فهمیدن مقصود کسی اشتباه کردن
بد قضاوت کردن، بد داوری کردن سایر معانی: به غلط یا به ناحق قضاوت کردن، کژ داوری کردن
بد خواندن، بد تعبیر کردن، غلط خواندن سایر معانی: اشتباه خواندن، بد قرائت کردن، بد ترجمه کردن
درست فهمیده نشده،درست درک نشده،کژبرداشت شده،بد دریابی شده،سوتعبیر شده،مورد سوتفاهم (قرارگرفته)، درست قدردانی نشده، زمان گذشته و اسم مفعول: misunderstand
عقیده داشتن، نظریه دادن، اظهار نظر کردن سایر معانی: (معمولا مزاح آمیز) اظهارنظر کردن، اندیشیدن، پیشنهاد کردن، نظر یا عقیده خود را اظهار داشتن
تعصب، عقیدهاز قبل تشکیل شده، حضور پیش از وقت، تصدیق بلا تصور سایر معانی: پیش پنداشت، پیش دریابی، پیش پنداره
ضرر، تبعیض، غرض، پیش داوری، غرض ورزی، قضاوت تبعیض امیز، خسارت وضرر، تعصب، تبعیض کردن سایر معانی: پیشداوری (معمولا پیشداوری منفی)، نظر منفی، صدمه، آسیب (ناشی از عمل یا قضاوت)، خلل، لطمه، آسیب ...