متراکم کردن، توده کردن، گرد اوردن سایر معانی: (بیشتر در مورد پول و اطلاعات) توده کردن، انباشتن، گرد آوردن، اندوختن، جمع کردن، کپه کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موافقت کردن، وفق دادن، مطابقت کردن، همنوایی کردن، پیروی کردن سایر معانی: همانند شدن یا کردن، همسان شدن یا کردن، یکجور کردن، سازگار شدن، دنباله روی کردن، همرنگ جماعت شدن، هم نوا شدن یا کردن، ...
تطهیر کردن، حذف کردن، تصفیهء اخلاقی کردن سایر معانی: (مطالب زننده یا نامناسب را از متن زدن) هرزه زدایی کردن، تنقیح کردن
چکیدن، کشیدن، شستشو کردن، ریختن سایر معانی: (شعر قدیم)، استحمام کردن، جاری بودن در امتداد چیزی، (اسکاتلند) پس مانده، ته مانده [عمران و معماری] گدازه
اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردن سایر معانی: درست کردن، راست داشت کردن، سهی کردن، ویراستن، سامان دادن، (شیمی) دو تقطیری کردن، دوباره تقطیر کردن، (برق) یکسو کردن، (بر ...
دگرگونی سایر معانی: تکان دادن (رجوع شود به: shake)، تکان سخت دادن، احساسات را تحریک کردن، سرهم بندی، دگرگونی
پایان یافتن، پایان دادن، منتج بهنتیجه شدن، خوف، عمل بستن سایر معانی: 1- (پیچاندن و) به صورت گوی درآوردن، گلوله کردن 2- درهم بافتن، درهم گوراندن، درهم گیر انداختن، همبسته کردن یا بودن 3- به پ ...