wind up
معنی
پایان یافتن، پایان دادن، منتج بهنتیجه شدن، خوف، عمل بستن
سایر معانی: 1- (پیچاندن و) به صورت گوی درآوردن، گلوله کردن 2- درهم بافتن، درهم گوراندن، درهم گیر انداختن، همبسته کردن یا بودن 3- به پایان رسیدن یا رساندن، خاتمه یافتن، خاتمه دادن، 4- عصبی کردن، هیجان زده کردن، پایان، خاتمه، انتها
[حقوق] منحل کردن، تصفیه کردن، خاتمه دادن، برچیدن
سایر معانی: 1- (پیچاندن و) به صورت گوی درآوردن، گلوله کردن 2- درهم بافتن، درهم گوراندن، درهم گیر انداختن، همبسته کردن یا بودن 3- به پایان رسیدن یا رساندن، خاتمه یافتن، خاتمه دادن، 4- عصبی کردن، هیجان زده کردن، پایان، خاتمه، انتها
[حقوق] منحل کردن، تصفیه کردن، خاتمه دادن، برچیدن
دیکشنری
باد کردن
فعل
end, finish, terminate, surcease, wind upپایان یافتن
wind upمنتج بهنتیجه شدن
terminate, wind upپایان دادن
ترجمه آنلاین
باد کردن
مترادف
be through with ، bring to a close ، clean up ، close ، close down ، come to the end ، complete ، conclude ، determine ، do ، end ، end up ، finalize ، finish up ، halt ، liquidate ، settle ، terminate ، tie up loose ends ، wrap up