معنی

اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردن
سایر معانی: درست کردن، راست داشت کردن، سهی کردن، ویراستن، سامان دادن، (شیمی) دو تقطیری کردن، دوباره تقطیر کردن، (برق) یکسو کردن، (برق متناوب را) مستقیم کردن، (ریاضی) راستیدن
[برق و الکترونیک] یکسو سازی تبدیل جریان متناوب (AC) به جریان تک جهته (DC). - یک سو کردن
[حقوق] اصلاح کردن، تصحیح کردن، ترمیم کردن، رفع کردن اشتباه
[ریاضیات] راست کردن، یک سو کردن، راستا کردن، راستیدن، اصلاح کردن

دیکشنری

اصلاح کنید
فعل
dispel, remove, eliminate, rectify, surmount, acquitبرطرف کردن
improve, reclaim, modify, correct, rectify, alterاصلاح کردن
rectifyیکسو کردن
correct, refine, emend, emendate, rectify, red-pencilتصحیح کردن
compensate, atone, offset, gratify, make up, rectifyجبران کردن

ترجمه آنلاین

اصلاح کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.