مشاجره، داد و بیداد، سرخ کردن، کباب کردن سایر معانی: کباب شدگی، در معرض حرارت شدید قرار دادن، تفتن، (روی شعله ی مستقیم) پختن، بریان کردن، دعوای پر جنجال، قیل و قال و زد و خورد، سر و صدا و خش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوشت سر کرده
بریانکن [علوم و فنّاوری غذا] دستگاه یا وسیلهای برای بریان کردن
واژههای مصوب فرهنگستان
(روی آتش زغال) کباب کردن
اشفته کردن، به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن سایر معانی: (در جنگ و کشمکش و غیره) گرفتار کردن، درگیر کردن، دچار (زحمت و دردسر) کردن، مغشوش کردن، درهم و برهم کردن، آشفته کردن، به هم ...
(خوراک پزی) گوشت بی استخوان گاو که کباب شده و به صورت باریکه بریده می شود
غلیان سایر معانی: جوشنده، جوش زننده، خشمناک [مهندسی گاز] جوشانیدن [نساجی] جوش - جوشش - جوشیدن - پخت
برخورد، تصادم، تصادم شدید کردن سایر معانی: صدای بر هم خوردن دو چیز جامد، چکاچاک، جرنگ، ترق ترق، دنگ، (با صدای بلند) به هم خوردن، تصادم کردن، چکاچاک کردن، جرنگیدن، تضاد پیدا کردن، برخورد داشت ...
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی سایر معانی: سر در گمی، بهت، حیرت، آشفتگی، اختلال (حواس یا اوضاع)، سرگشتگی، بی ترتیبی، به هم ر ...
گیر انداختن، پیچیده کردن، اشفته کردن، گرفتار کردن سایر معانی: (در شاخ و برگ یا تور یا ریشه های زیرآبی و غیره) گیرانداختن، (ریسمان و گیسو) گوراندن، آشفتن، درهم پیچاندن، (اشکال و دردسر و غیره) ...
عداوت، عداوت کردن سایر معانی: (دشمنی سخت و دراز مدت به ویژه میان دو خانواده یا طایفه) دشمنی دیرین، خصومت خانوادگی، عداوت ریشه دار، دشمنی کردن (به طور شدید و دراز مدت)، خصومت ورزیدن، زمینی که ...
زد و خورد، قیل و قال، بلوا سایر معانی: کتک کاری، جنگ و دعوا، کلنجار، مزاحمت