معنی

مشاجره، داد و بیداد، سرخ کردن، کباب کردن
سایر معانی: کباب شدگی، در معرض حرارت شدید قرار دادن، تفتن، (روی شعله ی مستقیم) پختن، بریان کردن، دعوای پر جنجال، قیل و قال و زد و خورد، سر و صدا و خشونت، سر  کردن روی اتش، سوختن

دیکشنری

مرغ
اسم
rampage, uproar, scrimmage, hubbub, squabble, broilداد و بیداد
contention, dispute, argument, controversy, scuffle, broilمشاجره
فعل
barbecue, roast, broil, gridکباب کردن
fry, saute, roast, rose, make red, broilسرخ کردن

ترجمه آنلاین

کبابی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.