دهانه، قید، مهار، افسار، پالهنگ، عنان، رام کردن، جلوگیری کردن از، کنترل کردن سایر معانی: مهار کردن (اسب)، لگام کردن، لجام زدن، هر چیزی که مهار کند، تحت اختیار داشتن یا گرفتن، (به نشان اعتراض ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب آموخته، اسبی که با مختصر تکان افسار اطاعت می کند و لازم به کشیدن محکم لگام نیست
دهنۀ مهار [حملونقل دریایی] طناب یا زنجیری که دو سر آن را به عرشۀ شناور میبندند و طناب یدککشی به میانۀ آن وصل میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بی مهار، مهار در رفته سایر معانی: خودسر (انه)، (حرف) بی تکلف، رک و راست، ول، لجام گسیخته، (اسب و غیره) بی لگام، بی دهانه، بی افسار، بی لجام
مانع شونده، ترساننده، بازدارنده، منع کننده، عایق سایر معانی: بازدار، پیشگیر، انصراف انگیز، سلاح (یا چیز) بازدار یا انصراف انگیز [عمران و معماری] بازدارنده [حقوق] بازدارنده، مانع ...
نیا، جد اعلی، احتراز کردن، صرف نظر کردن، خود داری کردن، اجتناب کردن از، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، گذشتن از سایر معانی: اغماض کردن، دست کشیدن از، احتراز کردن از، چشم پوشی کردن، ...
بی پروا، تند و شدید سایر معانی: (آنچه که با نیرو و شدت زیاد حرکت کند) پرخشونت، پرشدت، دیوسان، (کسی که با شتاب و نسنجیده عمل کند) شتابزده، عجول، بی صبر، ناگه کار، بی قرار و دمدمی، تابع امیال ...
مانع شدن، منع کردن، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن سایر معانی: بازداری کردن، (از انجام کاری یا احساس چیزی) بازداشتن، (روحا) جلوگیری کردن، خویشتن داری کردن، پا ...
شایع، حکمفرما سایر معانی: (گیاه) پر شاخ و برگ، انبوه، گسترا، فراوان، بی حدو حصر، فراگستر، زبانزد، پراکنده، (اسب و شیر و غیره) ایستاده روی دو پا، خیزیده، لگام گسسته، لجام گسیخته، وحشیگرانه، خ ...
جلوگیری کردن از، مهار کردن، نگه داشتن سایر معانی: بازداشتن، جلوگیری کردن، خویشتن داری کردن، خودداری کردن، جلو خود را گرفتن، کف نفس کردن، محدود کردن، لگام کردن، واپاد کردن، مرزیدن، بازداشت کر ...
محصور، منحصر، در مضیقه سایر معانی: (منطقه) ممنوعه، کرانبسته، محدود، واپاد شده، کنترل شده، تحت نظارت [حسابداری] محدود شده [ریاضیات] محدود شده
تند، متلاطم، توفانی، طوفانی سایر معانی: وابسته به یا همانند توفان، شدید، ستهم، پر آشوب، مشوب، پر جوش و خروش، پرغوغا، خروشان، پر تب و تاب، پر شور، پرتوپ وتشر