ساخته، درست شده [ریاضیات] کنج دار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حاشیه دار، ریشه دار
افق، خط افق، افق فکری سایر معانی: (خط ظاهری که آسمان را از زمین جدا می کند) افق، کران (visible horizon و apparent horizon هم می گویند)، آسمان کران، (معمولا جمع - دانش یا علاقه یا دید و غیره) ...
بی نتیجه، نا معین، سیال، معلق، نا مشخص، پادر هوا سایر معانی: تعیین نشده، نامعلوم، مقرر نشده، مبهم [عمران و معماری] نامعین [برق و الکترونیک] نامعین [ریاضیات] مجهول، نامشخص، نامعین، مبهم، متغی ...
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر کهباخط کشی مشخص میشود، خط کشیدن، خط انداختن در، اراستن، پوشاندن، خط دار کردن، تراز کردن، استر کردن سایر معا ...
مرزی، کم، حاشیهای، وابسته به حاشیه سایر معانی: نوشته شده یا چاپ شده در حاشیه ی متن یا صفحه، در کنار صفحه، کنارین، نزدیک به کناره یا مرز، سرحدی، (نزدیک به) کمترین حد، حداقل، کمینه، محدود، (اق ...
پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده سایر معانی: اطراف، دور، دورادور، پرگیر، جوانب، (نظامی) مرز پدافندی، محدوده ی دفاعی، حد برونی، (پزشکی) تورینه سنج، دستگاه سنجش شبکیه [عمران و معماری] محیط - پی ...
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن سایر معانی: مرز، حد، کران، حاشیه، سطح خارجی، برونه، رویه، حول و حوش، اطراف، جوانب، کناره، حوالی، محیط (perimeter هم می گویند)، چنبر [ریاضیات] محیط، پی ...
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن سایر معانی: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore ...
سست، متزلزل، لرزان، مرتعش، ناپآیدار سایر معانی: ناپیدار
حدود، حاشیه، لبه، کنار، نزدیکی، نزدیک شدن، مشرف بودن بر سایر معانی: کناره، مرز، فرآویز، پرک، آستانه، در مرز (یا آستانه و غیره ی) چیزی بودن، نزدیک بودن (به)، (انگلیس) مرز چمنی، حاشیه ی پوشیده ...
خطی در مرز میان دو کشور مستقل |||متـ . مرز 1 border 1, boundary 2, frontier 1 [جغرافیای سیاسی]
واژههای مصوب فرهنگستان