perimeter
معنی
پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده
سایر معانی: اطراف، دور، دورادور، پرگیر، جوانب، (نظامی) مرز پدافندی، محدوده ی دفاعی، حد برونی، (پزشکی) تورینه سنج، دستگاه سنجش شبکیه
[عمران و معماری] محیط - پیرامون
[ریاضیات] طول محیط، محیط، پیرامون
سایر معانی: اطراف، دور، دورادور، پرگیر، جوانب، (نظامی) مرز پدافندی، محدوده ی دفاعی، حد برونی، (پزشکی) تورینه سنج، دستگاه سنجش شبکیه
[عمران و معماری] محیط - پیرامون
[ریاضیات] طول محیط، محیط، پیرامون
دیکشنری
محیط
اسم
environment, surroundings, setting, perimeter, circumference, ambienceمحیط
periphery, periphery, perimeter, perimeter, environs, circumferenceپیرامون
perimeterفضای احاطه کننده
ترجمه آنلاین
محیط
مترادف
ambit ، borderline ، boundary ، bounds ، brim ، brink ، circuit ، compass ، confines ، edge ، fringe ، hem ، limit ، margin ، outline ، periphery ، skirt ، verge