حمله پی در پی سایر معانی: به ستوه آورنده، حمله ور (از هر سو)، پر آزار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گناهی که انسانراهمواره دچاروسوسه میکند، گناه دست برندار
رنجور کردن، ازردن، پریشان کردن سایر معانی: آزردن، مبتلا کردن، مصیبت زده کردن، دچار کردن، دامنگیر کردن [زمین شناسی] رنجورکردن، ازردن، پریشانکردن، مبتلا کردن
اذیت کردن، مسحور کردن، دارای روح شیطانی کردن، سحر و جادو کردن، خبیی کردن سایر معانی: رجوع شود به: beadsman، شیطان زده کردن، دستخوش شکنجه و درد کردن، مرتبا آزار دادن، به ستوه آوردن، فاسد کردن ...
با کمر بند بستن، محاصره کردن سایر معانی: آغاز، شروع، ابتدا، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل، دوره کردن، دورتادور چیزی را بستن، کمربند بستن، با تسمه (و غیره) دورچیزی را بستن
محاصره کردن، احاطه کردن سایر معانی: در حصار گرفتن، از هر سو تاختن بر، به ستوه آوردن، عاجز کردن، مستاصل کردن، اذیت کردن
تشدید، غضب سایر معانی: خشم، عصبانیت، آزار، رنجه، خشم انگیزی
محاصره کردن، با تنگ محکم کردن سایر معانی: رجوع شود به: grid، رجوع شود به: gird و girdle، تنگ بستن [عمران و معماری] ساختمان صنعتی [زمین شناسی] تیر میان طبقه -تیر نما
هجوم کردن در، ول نکردن، فراوان بودن در سایر معانی: (به تعداد زیاد هجوم آوردن و یا به طور زیان آور ساکن شدن در جایی) هجوم آوردن، (به ویژه در مورد حشرات یا چیزهای ناخوشایند و انگل) فرا گرفتن، ...
اذیت، ازار، ناگواری، سر خر، مایه رنجش، مایه تصدیع خاطر سایر معانی: دردسر، مایه ی گرفتاری، گرفتاری، مزاحمت، (حقوق) آزار، بلا، ایجاد مزاحمت (مثلا سد معبر)، مردم آزاری [حقوق] مزاحمت، ایذاء، مزا ...
ازار کردن، ایجاد عقده روحی کردن سایر معانی: وسوسه مند کردن، وسواسی کردن، ذهن کسی را مشغول داشتن، هسبند کردن، وسواس مند کردن