تحرکپذیری تضمینی [علوم نظامی] چارچوبی از فرایندها و کنشها و توانمندیها که ازطریق آنها توانایی یک نیرو اعزام و گسترش و جابهجایی و رزمایش در زمان و مکان موردنظر، بدون ت ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مغرور، مطمئنا سایر معانی: مطمئنا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اطمینان، دلگرمی، خاطرجمعی، حتمی بودن
دوباره قوت قلب دادن، دوباره اطمینان دادن سایر معانی: مطمئن کردن، خاطر جمع کردن
اظهار کننده، ادعا کننده سایر معانی: جسور، پر مدعا، پر جرات، کسی که از حق خود دفاع می کند، سمج، حاضرجواب، بی محابا، مدعی
مطمئنا، قطعا، یقینا، حتما، همانا، محققا سایر معانی: مسلما، بی شک [صنعت] اطمِنان، حتمی
تصدیق کردن، تضمین کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن سایر معانی: (معمولا به طور کتبی) گواهی کردن، (صحت چیزی را) تضمین کردن، شهادت دادن، دیوانه اعلام ...
از خود راضی، عشرت طلب، تن اسا، خود خوشنود سایر معانی: (تداعی منفی) از خود راضی، خود رضامند، خود خشنود، خودپسند
بی پروا، راز دار، مطمئن، دلگرم سایر معانی: خاطر جمع، دارای اعتماد به نفس (self-confident هم می گویند)، بی باک، رجوع شود به: confidant
مطمئنا"، بدون شبهه
هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش سایر معانی: آگاه، متوجه، هشیار، ذی شعور، مستشعر، بیدار، تعمدی، عمدی، آگاهانه، محسوس، دانسته، رجوع شود به: self-conscious، واردconscious _پسوند: آگاه [a ...
قطعی، مصمم سایر معانی: واضح، آشکار، بی تردید، پر اراده، راسخ، معین، مشخص [ریاضیات] مصمم، قطعی