certify
معنی
تصدیق کردن، تضمین کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن
سایر معانی: (معمولا به طور کتبی) گواهی کردن، (صحت چیزی را) تضمین کردن، شهادت دادن، دیوانه اعلام کردن، (بانکداری) چک (و غیره) را تضمین کردن، گواهینامه صادر کردن
[حقوق] تصدیق کردن، گواهی دادن، شهادت دادن
سایر معانی: (معمولا به طور کتبی) گواهی کردن، (صحت چیزی را) تضمین کردن، شهادت دادن، دیوانه اعلام کردن، (بانکداری) چک (و غیره) را تضمین کردن، گواهینامه صادر کردن
[حقوق] تصدیق کردن، گواهی دادن، شهادت دادن
دیکشنری
گواهینامه
فعل
acknowledge, affirm, authenticate, establish, admit, certifyتصدیق کردن
certifyشهادت کتبی دادن
certifyمطمئن کردن
ensure, avouch, bond, certify, warrantتضمین کردن
certify, warrantگواهی کردن
certifyصحت و سقم چیزی را معلوم کردن
ترجمه آنلاین
گواهی کند
مترادف
accredit ، approve ، ascertain ، assure ، attest ، authenticate ، authorize ، aver ، avow ، commission ، confirm ، corroborate ، endorse ، guarantee ، license ، notify ، okay ، profess ، reassure ، rubber stamp ، sanction ، show ، state ، swear ، testify ، validate ، verify ، vouch ، witness