دگرش پذیر سایر معانی: قابل تغییر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عملی، کابردی، کاربسته، بکاربرده، وضع معموله، برای هدف معین بکار رفته سایر معانی: کاربردی، عملی (در مقابل: نظری یا ناکاربردی (theoretic(al)، بکار بردنی، بکاربرده شده [نساجی] کاربردی - عملی [ر ...
حکمیت کردن سایر معانی: داوری کردن، حکم شدن، (اختلاف را) از طریق حکمیت حل کردن، به داور مراجعه کردن، کدخدامنشی کردن، حکمیت کردن در، فیصل دادن، فتوی دادن
قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی سایر معانی: سازواری، سازمندی، توافق، آرایش، پیرایش، هم آراست، (جمع) ترتیبات، (موسیقی) ارائه ی قطعه ی موسیقی با سازها یا آوازها ...
توافق، سازش، مصالحه، تراضی، مصالحه کردن، تسویه کردن، سازش کردن سایر معانی: مدارا، میانگیری، کدخدامنشی، حد وسط، بینابین، (با کدخدامنشی) با هم سازگار شدن، میانگیری کردن، توافق کردن، مدارا کردن ...
حشره زدایی کردن، (برنامه ی کامپیوتر و غیره ـ یافتن و از بین بردن عیوب و خطاها و اجزای خراب) عیب زدایی کردن، اشکال زدایی کردن [کامپیوتر] اشکال زدایی ؛ اشکال زدائی کردن - اشکال زدایی، رفع اشکا ...
قرار، تصویب نامه، داوری، تصمیم، عزم، حکم دادگاه سایر معانی: قصد، آهنگ، گزیر، رای، تعیین تکلیف، حکم، قاطعیت، اراده، عزم راسخ، (مشت بازی) بردن با امتیاز (در مقابل بردن با ضربه ی فنی) [کامپیوتر ...
(verb transitive) بهم خوردن، ناجورشدن، غیرمتجانس شدن
تورق، انعطاف پذیری، انعطاف، قابلیت انعطاف سایر معانی: خمش [حسابداری] قابلیت انعطاف [عمران و معماری] انعطاف پذیری - خمش پذیری - انعطاف - سازگاری - قابلیت انعطاف [برق و الکترونیک] انعطاف پذیری ...
هم اهنگسازی سایر معانی: هم اهنگ سازی
نظیر، ساختمان، ساخت، وادار یا مجبور کردن، گاییدن، انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن سایر معانی: به وجود آوردن، آمودن، جور، مناسب، - کردن ...
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال سایر معانی: شگرد، آرنگ، لم، روال، هنجار، گواش، ترتیب، نظم، حساب و کتاب، وابسته به ...