کفایت [زبانشناسی] در نظریۀ زبانی، معیاری برای ارزیابی سطوح موفقیت در تدوین دستور
واژههای مصوب فرهنگستان
شایستگی، کفایت، بسندگی، تکافو سایر معانی: بسی، مناسبت [حسابداری] کفایت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو سایر معانی: عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن [حسابداری] عدم کفایت [ریاضیات] بی کفایتی، عدم تکافو، نارسائی ...
توانایی، قابلیت، لیاقت، صلاحیت، سامان، استعداد پیشرفت سایر معانی: (امریکا - خودمانی) بیش یا بهتر از حد انتظار انجام دادن، از خوب هم بهتر عرضه کردن، شاهکار کردن، قدرت، گنجایی، ظرفیت، گنجایش، ...
شایستگی، لیاقت، صلاحیت، سررشته، کفایت، خبرگی سایر معانی: کارایی، مهارت، تبحر، کاردانی، (حقوق) اهلیت قانونی [صنعت] شایستگی،صلاحیت،کفایت [حقوق] اختیار دادگاه در تعیین صلاحیت خود [خاک شناسی] رس ...
کمبود، کمیابی و گرانی، قحط و غلا سایر معانی: کمداشت، کمیابی، (در اصل) گرانی، گزافی، گرانبهایی، کمبود خوراک، قحطی
بیقوارگی سایر معانی: عدم تناسب، ناهمگری، عدم توازن، بی تناسب، عدم تجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسبی
تاثیر، اثر، درجه تاثیر سایر معانی: (تاثیر دلخواه) اثر، فایده، ثمربخشی، سودمندی [بهداشت] سودمندی - کارآمدی
بی پولی، تهیدستی
پوچی، بیهودگی، بی اثری، بی کفایتی سایر معانی: بی تاءثیری، موثر نبودن، بی هنایشی، inefficacity بی کفایتی
پستی، مادونی سایر معانی: پستی، مادونی
عدم، فقدان، نبودن، کسری، احتیاج، نداشتن، ناقص بودن، فاقد بودن، کم داشتن سایر معانی: کمبود، کمداشت، کمبود داشتن، کسرداشتن، ناداشت، نایابی، (با: in یا for یا of) نیاز داشتن، بی بهره بودن، پیشو ...