تراوش کردن، پنهان کردن، ترشح کردن سایر معانی: تراویدن، نهان داشتن، مخفی نگهداشتن، اختفا کردن، نهفتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محرمانه، خفا، سرپوشیده سایر معانی: در نهان، نهانی، مخفیانه
فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
بخشی، قطعه قطعه، بخش بخش، محلهای سایر معانی: تکه تکه، به صورت قطعات روی هم سوار شدنی، چند تکه، وابسته به بخش، منطقه ای، فرقه ای [نساجی] بخشی - مرحله ای [ریاضیات] مقطعی، قطعه ای ...
دیدنی، قابل دید سایر معانی: دیدنی، قابل دید
پیش بینی کننده، غیب گو، بیننده، پیغمبر سایر معانی: بینا، غیب بین، (یکان وزن در هند و ایران و چند کشور مجاور - در هند برابر است با 2/06 پوند یا 0/933 کیلوگرم) سیر
مجزا، جدا شده، تک سایر معانی: (به ویژه از نظر نژادی یا مذهبی) جدا شده، سوا شده (و مورد تبعیض)، مجزا شده، جداسازی شده
انتخابی، برگزیده، انتخاب کننده، گزینشی، گزیننده، گزیده، بهگزین، مبنی بر انتخاب، دارای حسن انتخاب گلچین کننده سایر معانی: وابسته به گزینش، سخت گزین، دیرگزین، مشکل پسند، سختگیر در پذیرش، دارای ...
حسن انتخاب، بهگزینی، گزینندگی سایر معانی: گزینشگری، انتخابی بودن، سخت گزینی، مشکل پسندی [شیمی] گزینش پذیری [برق و الکترونیک] قابلیت انتخاب، گزینندگی [نساجی] برگزیدگی [پلیمر] گزینش پذیری، انت ...
جعبهدنده نیمهخودکار [قطعات و اجزای خودرو] جعبهدندهای که در آن با اقدام راننده به تعویض دنده، کلاچگیری بهصورت خودکار انجام میگیرد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
حساس، حسی، وابسته به مرکز احساس سایر معانی: (وابسته به اعصاب و احساس) سوهشی
قضاوت، حکم، رای، گفته، فتوی، فتوا، جمله، محکوم کردن، رای دادن سایر معانی: (دادگاه و غیره) حکم، (دستور زبان) جمله، فراز، (حقوق) حکم صادر کردن، مجازات تعیین کردن، قرار محکومیت (یا زندان) صادر ...