معنی

انتخابی، برگزیده، انتخاب کننده، گزینشی، گزیننده، گزیده، بهگزین، مبنی بر انتخاب، دارای حسن انتخاب گلچین کننده
سایر معانی: وابسته به گزینش، سخت گزین، دیرگزین، مشکل پسند، سختگیر در پذیرش، دارای اختیار گزینش، متمایل به گزینش
[برق و الکترونیک] انتخابی، جداکننده دقیق
[ریاضیات] انتخابی، برگزیده، گزینشی، مبنی بر انتخاب، انتخاب کننده، دارای حسن انتخاب

دیکشنری

انتخابی
صفت
selective, elective, optional, adoptive, appointiveانتخابی
selective, electiveگزینشی
chosen, choice, favorite, select, selective, pickedبرگزیده
selectiveگزیده
choosy, selective, chooseyانتخاب کننده
selectiveبهگزین
selecting, selectiveگزیننده
selectiveمبنی بر انتخاب
selectiveدارای حسن انتخاب گلچین کننده

ترجمه آنلاین

انتخابی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.