لاغری، ضعف بنیه، نقصان قوهء نامیه، لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن سایر معانی: خشکانج، هزال، ناپروری، (در مورد بافت ها و اندام ها) تحلیل رفتن، کوچک و کم نیرو شدن، نحیف شدن، تحلیل بردن، تضعیف کر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضمیمه، الصاق، علاقه، وابستگی، حکم، دلبستگی، تعلق، دنبال سایر معانی: وسیله ی اتصال، وصل کننده، (ابزار و ماشین آلات) وسایل اضافی، مخلفات، پیوست کردن، چسباندن، ضمیمه سازی، ضبط [کامپیوتر] ضمیمه ...
تحلیف، گواهی، شهادت، تصدیق امضاء سایر معانی: تصدیق، تصدیق امضا، سوگند [حسابداری] اعتبار دهی [حقوق] تصدیق (امضای) سند، بخشی از سند یا وصیت نامه دایر بر اینکه سند در حضور شهود تنظیم و امضاء شد ...
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی سایر معانی: دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش ...
(فرانسه)، طبیعی، به حالت طبیعی، لخت، عریان، بحالت طبیعی، ساده و بدون چاشنی
پرهیز، ریاضت، سخت گیری، تروشرویی، سادگی زیاد از حد، عبوسی سایر معانی: سختی، صرفه جویی و سختی کشیدن (به واسطه ی جنگ یا بحران اقتصادی و غیره)، مشقت، زهد، سادگی، بی پیرایگی، سادگی زیاده از حد ...
خود رو، خود کار سایر معانی: (امریکا)، اتومبیل، پیشوند:، خود، برای خود، به تنهایی [autobiography]، n : خودرو، ماشین سواری
خود رو، اتومبیل، ماشین متحرک خودکار، ماشین خودرو سایر معانی: ماشین سواری، خودرو (سواری نه باری)، اتومبیل راندن، اتومبیل سوار شدن
از، طمع، حرص، خست، زیادهجویی سایر معانی: آز، آزمندی، طمعکاری، عشق به دارایی
تصدیق کردن، اثبات کردن، بطور قطع اظهار داشتن، از روی یقین گفتن، بحق دانستن سایر معانی: تاکید کردن، قویا اظهار کردن، به طور یقین گفتن، به طور حق به جانب گفتن [زمین شناسی] به معنی آنچه که برخل ...
متنفر، مخالف، بیزار، برخلاف میل سایر معانی: نامتمایل، بی میل
بیگانه کردن، منحرف کردن، گردانیدن، گذراندن، دفع کردن، بیزار کردن، بر گرداندن سایر معانی: دگرسوی کردن، جلوگیری کردن (از وقوع چیزی)، پیشگیری کردن