attraction
معنی
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی
سایر معانی: دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش repulsion)
[سینما] نمایش های شاد و سبک
[عمران و معماری] جاذبه - جذبه - جذب
[برق و الکترونیک] ربایش، نیروی کشش
[مهندسی گاز] جذبه، جذب، کشش
[زمین شناسی] کشش ،جذب ،جاذبه ،کشندگی
[نساجی] ساییدگی - سایش - جاذبه - ربایش
[ریاضیات] ربایش، جذب، جاذبه
[آمار] ربایش
سایر معانی: دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش repulsion)
[سینما] نمایش های شاد و سبک
[عمران و معماری] جاذبه - جذبه - جذب
[برق و الکترونیک] ربایش، نیروی کشش
[مهندسی گاز] جذبه، جذب، کشش
[زمین شناسی] کشش ،جذب ،جاذبه ،کشندگی
[نساجی] ساییدگی - سایش - جاذبه - ربایش
[ریاضیات] ربایش، جذب، جاذبه
[آمار] ربایش
دیکشنری
جاذبه
اسم
attraction, gravitationجاذبه
absorption, attraction, sorption, absorbency, suction, imbibitionجذب
attraction, invitationجلب
tension, traction, pull, draw, attraction, strainکشش
attractionکشندگی
ترجمه آنلاین
جاذبه
مترادف
allure ، allurement ، appeal ، attractiveness ، bait ، captivation ، charm ، chemistry ، come on ، courting ، draw ، drawing power ، enchantment ، endearment ، enthrallment ، enticement ، fascination ، gravitation ، inclination ، inducement ، interest ، invitation ، it ، lure ، magnetism ، pull ، seduction ، solicitation ، temptation ، tendency