attachment
/əˈtæt͡ʃmənt/

معنی

ضمیمه، الصاق، علاقه، وابستگی، حکم، دلبستگی، تعلق، دنبال
سایر معانی: وسیله ی اتصال، وصل کننده، (ابزار و ماشین آلات) وسایل اضافی، مخلفات، پیوست کردن، چسباندن، ضمیمه سازی، ضبط
[کامپیوتر] ضمیمه . پیوسته . الحاق - فایلی که به عنوان بخشی از یک نامه الکترونیکی ارسال می شود
[حقوق] (قرار) توقیف مال یا شخص، ضمیمه، پیوست
[نساجی] اتصال - اتصال رنگ به کالای نساجی
[ریاضیات] دستگاه الحاقی، ملحقات، توقیف، حکم ضبط، الحاق، حکم توقیف، ضمیمه
[کوه نوردی] اتصال
[روانپزشکی] دل بستگی. بطور کلی، پیوند عاطفی بین مردم. مفهوم ضمنی آن این است که چنین پیوندی یا وابستگی همراه است، مردم برای ارضاء عاطفی بر هم تکیه می کنند.

دیکشنری

ضمیمه
اسم
attachment, interestدلبستگی
attachment, annex, appendix, supplement, addendum, additionضمیمه
dependence, dependency, affiliation, attachment, association, interdependenceوابستگی
attachment, dependencyتعلق
attachment, sticking, adherence, adhesionالصاق
sentence, ruling, verdict, warrant, decree, attachmentحکم
interest, concern, fondness, sympathy, penchant, attachmentعلاقه
pursuit, rear, attachmentدنبال

ترجمه آنلاین

پیوست

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.