خوشبویی، مرهم، بلسان، مومیایی کردن سایر معانی: هر چیز خوشایند یا شفابخش، بلسان (نوعی صمغ که از گیاهان جنس commiphora و خانواده ی bursera به دست می آید و در عطر سازی و دارو سازی کاربرد دارد)، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خار دار سایر معانی: تیغکدار، نیشدار، برنده
حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی سایر معانی: قشنگی، دلکشی، زن خوشگل، ماه رو، لعبت، مهوش، روی خوش، صورت زیبا، جنبه ی خوب، صفت خوب و برجسته، مزیت، آرایشی، ز ...
طرف، تسمه، فتق بند، کمربند، باریکه، بند چرمی، محاصره ردن، با شدت حرکت یا عمل کردن، شلاق زدن، زدن، بستن سایر معانی: دوال، دواله، بند، نوار، قیش، لام، بروفه، هر چیزی که دور چیز دیگری را بگیرد، ...
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن سایر معانی: طلسم کردن، مجذوب و مسحور کردن، مفتون کردن، دل بردن از، شیدا کردن، واله کردن
فریبنده
باد کرده، موج مانند سایر معانی: بیلون (آمیزه ای که در ساختن برخی سکه ها به کار می رود: نقره یا طلا با درصد زیادی از مس یا فلز دیگر)، پرموج، پرخیزاب، پرآبکوهه، پرتلاطم، مواج
چشمک، نگاه مختصر، سوسو زدن نور چراغ، چشمک زدن، سوسو زدن، تجاهل کردن سایر معانی: چشم بر هم زدن، چشمک زدن (اگر عمدی باشد بیشتر wink می گویند)، چشم را باز و بسته کردن، (در مورد چراغ اتومبیل و غ ...
ساماندهی، دفتر داری سایر معانی: ثبت داد و ستدها در دفتر ویژه [کامپیوتر] دفترداری ( housekeeping ) [ریاضیات] دفترداری، حسابداری
(پزشکی) تلقیح توان افزا (تلقیحی که پس از اتمام یک سلسله تلقیحات برای ازدیاد اثر و ایمنی و غیره انجام می شود)، بوستر، یادآور، فزون ساز
[عمران و معماری] تردی
قلب، بدل، بی شرم، پر رو، بی تدبیر، برنگ برنج، برنج مانند سایر معانی: وابسته به برنج، پرنگی، برنجی، برنجین، به رنگ برنج، پرنگین، برنج فام، ارزان و پر نمایش، (صدای) بلند و گوشخراش، نابخرد، پست ...