blink
معنی
چشمک، نگاه مختصر، سوسو زدن نور چراغ، چشمک زدن، سوسو زدن، تجاهل کردن
سایر معانی: چشم بر هم زدن، چشمک زدن (اگر عمدی باشد بیشتر wink می گویند)، چشم را باز و بسته کردن، (در مورد چراغ اتومبیل و غیره) روشن و خاموش کردن، چراغ راهنما زدن، علامت دادن، نادیده گرفتن، صرفنظر کردن، با شگفتی نگریستن، از تعجب چشم برهم زدن، چشم برهم زنی، کورموشی نگاه کردن (مثلا در نور زیاد)، با چشمان نیم بسته نگاه کردن، (مهجور) به طور اجمالی نگریستن، نظر کوتاه افکندن، (اسکاتلند) نگاه کوتاه، نظر اجمالی، (به ویژه در نواحی قطبی) بازتاب نور خورشید در افق یا در زیر ابرهای کم ارتفاع، ماه به حالت بدر، سوسو زنی، (راهنمایی و رانندگی) چراغ چشمک زن (در چهارراه ها و سرپیچ های خطرناک و غیره)، چراغ رسانگر (که با روشن و خاموش شدن مخابره می کند)، (جمع) چشم بند اسب، چشم بند، چشم بند زدن، نادیده گرفته
[کامپیوتر] چشمک زن
سایر معانی: چشم بر هم زدن، چشمک زدن (اگر عمدی باشد بیشتر wink می گویند)، چشم را باز و بسته کردن، (در مورد چراغ اتومبیل و غیره) روشن و خاموش کردن، چراغ راهنما زدن، علامت دادن، نادیده گرفتن، صرفنظر کردن، با شگفتی نگریستن، از تعجب چشم برهم زدن، چشم برهم زنی، کورموشی نگاه کردن (مثلا در نور زیاد)، با چشمان نیم بسته نگاه کردن، (مهجور) به طور اجمالی نگریستن، نظر کوتاه افکندن، (اسکاتلند) نگاه کوتاه، نظر اجمالی، (به ویژه در نواحی قطبی) بازتاب نور خورشید در افق یا در زیر ابرهای کم ارتفاع، ماه به حالت بدر، سوسو زنی، (راهنمایی و رانندگی) چراغ چشمک زن (در چهارراه ها و سرپیچ های خطرناک و غیره)، چراغ رسانگر (که با روشن و خاموش شدن مخابره می کند)، (جمع) چشم بند اسب، چشم بند، چشم بند زدن، نادیده گرفته
[کامپیوتر] چشمک زن
دیکشنری
چشمک زدن
اسم
wink, blink, twinkle, eyewinkچشمک
glance, blinkنگاه مختصر
blinkسوسو زدن نور چراغ
فعل
blink, twinkle, wink, winkle, bat, nictitateچشمک زدن
flicker, gleam, gleam, shimmer, glimmer, blinkسوسو زدن
blink, connive, evade, ignoreتجاهل کردن
ترجمه آنلاین
چشمک زدن