معنی
سایر معانی: دوال، دواله، بند، نوار، قیش، لام، بروفه، هر چیزی که دور چیز دیگری را بگیرد، ناحیه، (عامیانه) ضربه ی شدید، ضربه زدن، محکم زدن، کمربند بستن، تسمه بستن (دور چیزی)، با تسمه یا نوار محکم کردن، (خودمانی) با جرعه ی بزرگ آشامیدن، جرعه ی بزرگ (مشروب الکلی)، زیاد نوشیدن، (خودمانی) با سرعت راندن، قطار فشنگ، فانوسقه، (خودمانی) لذت، خوشگذرانی، هیجان، بلند و با حرارت آواز خواندن (با out)، کمر بستن
[عمران و معماری] تسمه
[برق و الکترونیک] تسمه
[زمین شناسی] کمربند یک ناحیه طویل از بستر یخ که دارای پهنای 1km تا بیش از 100km است. مقایسه شود با: یخ (strip).
[نساجی] تسمه - با تسمه بستن - کمربند - خط رنگی
[ریاضیات] نوار، بند، زبانه ی قفل، تسمه، منطقه
[معدن] نوار (ترابری)
[کوه نوردی] کمربند صعود