غذا، تغذیه، تربیت، پرورش، بار اوردن بچه، پروردن، بزرگ کردن سایر معانی: خوراک، قوت، پرود، فرهیخت، تربیت (nurturance هم می گویند)، عوامل محیطی (در برابر: عوامل مربوط به وراثت و نهاد nature)، پ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیوانه، پرفندق سایر معانی: (خودمانی) دیوانه ی چیزی یا کسی، شیفته، خل، غیرعادی، کم خرد، کم عقل، نامعقول (nutsy هم می گویند)، پر از میوه های مغزدار، پر از آجیل، (آجیل و غیره) پرمغز، هسته دار، ...
بی عاطفه، سنگ دل، لجوج، سخت دل، سرخت سایر معانی: ناپشیمان، غیر نادم، یکدنده، لجباز، سرسخت، سمج، انعطاف ناپذیر، دل سخت، بی رحم، بی مروت
تسلیم شدن، سرسپردن، تمکین کردن، اطاعت کردن، مطیع شدن، فرمانبرداری کردن، حرف شنوی کردن سایر معانی: مطیع بودن، هیرمندی کردن، تسلیم بودن، فرمان بردن، (فرمان یا دستور) انجام دادن، به کار بستن، م ...
جمله ی معترضه، گفته یا اظهار اتفاقی یا ضمنی، بیان ضمنی و تصادفی [حقوق] اظهارات جنبی قاضی که لزومأ ارتباطی به دعوی یا تأثیری در حکم صادره ندارد، مقدمات حکم، نظر طردأ للباب
ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی سایر معانی: آشکار، روشن، گویا، معلوم [فوتبال] آشکار-واضح [ریاضیات] روشن، آشکار، معلوم، واضح، بدیهی
رمزی، سری، نهانی، اسرار امیز، پوشیده، مرموز، غیبی، از نظر پنهان کردن، مستتر کردن، مخفی کردن سایر معانی: نهان، نهفته، پنهان، مخفی، مستور، ویژه ی خواص، مکنون، ورای درک انسانی، اسرار آمیز، وابس ...
کساد، خاموش، بی موقع، دور، دورتر، از کنار، از روی، بسوی، از محلی بخارج، از یک سو سایر معانی: دور از (محلی)، بر، (در فاصله ی زمانی یا مکانی مشخص)، دور شده، افتاده، جدا، (موتور و برق و غیره) خ ...
(خودمانی) 1- خل، دیوانه 2- غیر عادی، عجیب و غریب
توده سایر معانی: (عامیانه) بسیار، خروارها، یک عالمه، oodlins فراوان، خیلی زیاد، انباشته
ایهام، تاری، کدری، حاجب ماورایی سایر معانی: میزان یا حالت کدر بودن، ماتی، نا فرانمایی، تیرگی، ناشفافی، هر چیز یا نقطه یا لکه ی مات، ابهام، ناروشنی، گنگی [سینما] مقدار دفع - پشت پوش [کامپیوتر ...
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، بی ابر، مفتوح، ازاد، روباز، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه، باز شدن، اشکار کردن، بسط دادن، اشکار ساختن، افتتاح کردن، گ ...