معنی

غذا، تغذیه، تربیت، پرورش، بار اوردن بچه، پروردن، بزرگ کردن
سایر معانی: خوراک، قوت، پرود، فرهیخت، تربیت (nurturance هم می گویند)، عوامل محیطی (در برابر: عوامل مربوط به وراثت و نهاد nature)، پرگیری، خوراک دادن، تغذیه کردن، پرورش دادن، بارآوردن، بزرگ کردن (بچه و جانور)، تربیت کردن، فرهیختن، آموزش دادن، بزرگ کردن کودک

دیکشنری

پرورش دهید
اسم
training, nurture, nourishment, fosterageپرورش
upbringing, nurture, pedagogy, cultivation, steerage, civilityتربیت
nutrition, feeding, nourishment, nourishing, nurture, sustenanceتغذیه
food, meal, dish, diet, chow, nurtureغذا
nurtureبار اوردن بچه
فعل
nurture, foster, breed, bring up, cherish, encourageپروردن
enlarge, magnify, maximize, heave, aggrandize, nurtureبزرگ کردن

ترجمه آنلاین

پرورش دادن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.