معنی

تسلیم شدن، سرسپردن، تمکین کردن، اطاعت کردن، مطیع شدن، فرمانبرداری کردن، حرف شنوی کردن
سایر معانی: مطیع بودن، هیرمندی کردن، تسلیم بودن، فرمان بردن، (فرمان یا دستور) انجام دادن، به کار بستن، موافقت کردن
[کامپیوتر] اطاعت کردن .
[حقوق] اطاعت کردن، فرمانبرداری کردن، پیروی کردن
[ریاضیات] تبعیت کردن، پیروی کردن

دیکشنری

اطاعت کنید
فعل
obey, hearاطاعت کردن
surrender, give in, submit, capitulate, succumb, obeyتسلیم شدن
obey, submitمطیع شدن
capitulate, obeyسرسپردن
obeyفرمانبرداری کردن
obeyحرف شنوی کردن
deign, condescend, obeyتمکین کردن

ترجمه آنلاین

اطاعت کن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.