معنی

رمزی، سری، نهانی، اسرار امیز، پوشیده، مرموز، غیبی، از نظر پنهان کردن، مستتر کردن، مخفی کردن
سایر معانی: نهان، نهفته، پنهان، مخفی، مستور، ویژه ی خواص، مکنون، ورای درک انسانی، اسرار آمیز، وابسته به سحر و جادو یا ستاره خوانی و طالع بینی، کیمیایی، پنهان پژوهی، نهفتن، پنهان کردن، قایم کردن، (نجوم) تحت الشعاع قرار دادن یا گرفتن، جلو نور ستاره ی دیگر را گرفتن، نهانش کردن، مکتوم

دیکشنری

مخفی
فعل
hide, conceal, occult, submerge, camouflage, submerseمخفی کردن
occultاز نظر پنهان کردن
occultمستتر کردن
صفت
occult, oracularغیبی
mysterious, cryptic, enigmatic, secretive, inscrutable, occultمرموز
occult, mysterious, secret, gnostic, numinous, Orphicاسرار امیز
classified, secretive, esoteric, undercover, mysterious, occultسری
coded, symbolic, secret, encoded, cryptic, occultرمزی
potential, secret, furtive, underhand, subterranean, occultنهانی
secret, overcast, covert, private, latent, occultپوشیده

ترجمه آنلاین

غیبی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.