خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طاس تخته نرد، تاس، بریدن به قطعات کوچک، نرد بازی کردن سایر معانی: (در بازی نرد و غیره) تاس (در انگلیسی این واژه اغلب جمع است)، کعب، (هر بازی که در آن تاس به کار رود) تاس بازی، قاپ بازی، تاس ...
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه سایر معانی: بغرنجی، صعوبت، دقمصه، هچل، گرفتاری، درد سر، مانع، فلاکت، تنگنا، درماندگی، جنگ و دعوا، ستیزگری، جنگ و ست ...
هضم، گوارش سایر معانی: (توانایی هضم خوراک) هاضمه، گوارد، فهم، درک، دریابی، (مجازی)در آشامی [علوم دامی] هضم، گوارش . [عمران و معماری] هضم [صنایع غذایی] هضم : هیدرولیز عذا در دستگاه گوارش و تب ...
کم شدن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، ضعیف کردن، نقصان یافتن، تقلیل یافتن سایر معانی: (اندازه و رتبه و اهمیت و غیره) کاستن، کاهیدن، کم شدن یا کردن، کوچک شدن یا کردن، خفیف شدن ...
تیره رنگ، چرک، چرک تاب، دودی رنگ سایر معانی: رنگ و رو رفته، کثیف نما، گرفته، دلگیر، مسکینانه، محقر و کثیف [نساجی] تیره رنگ - دودی رنگ - چرک
حرف زشت، حرف رکیک، ناپسند، دژ سخن
غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده ...
رد، مذمت، بی میلی، عدم تصویب، تقبیح سایر معانی: عدم تایید، مخالفت، ناهمپذیری، مردودشناسی، ناپذیری، ناخشنودی، نارضایتی
ظاهر سایر معانی: تشخیص دادنی، قابل تشخیص، مشاهده کردنی
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم سایر معانی: اختیار، قدرت تصمیم گیری، آزادی عمل، (قدیمی) صواب دید، داوری، دقت، پیرانگری، پرواگری، درایت [فوتبال] تشخیص-صلاحدید [حقوق] صلاحدید، صوابدید، ت ...
نفاق افکن، درهم گسیخته سایر معانی: مختل کننده، به هم زننده، مخل، مزاحم