discernible
معنی
ظاهر
سایر معانی: تشخیص دادنی، قابل تشخیص، مشاهده کردنی
سایر معانی: تشخیص دادنی، قابل تشخیص، مشاهده کردنی
دیکشنری
قابل تشخیص است
صفت
apparent, outward, external, exterior, outside, discernibleظاهر
ترجمه آنلاین
قابل تشخیص
مترادف
apparent ، appreciable ، audible ، clear ، detectable ، discoverable ، distinguishable ، noticeable ، observable ، obvious ، palpable ، perceivable ، perceptible ، plain ، sensible ، tangible ، visible