معنی

طاس تخته نرد، تاس، بریدن به قطعات کوچک، نرد بازی کردن
سایر معانی: (در بازی نرد و غیره) تاس (در انگلیسی این واژه اغلب جمع است)، کعب، (هر بازی که در آن تاس به کار رود) تاس بازی، قاپ بازی، تاس بازی کردن، باختن (در قمار با تاس)، (گوشت و نان و سبزی و غیره) قطعه قطعه کردن، به صورت مکعب های (کاب های) ریز درآوردن، کاب کردن، انجیدن، (با نقش مکعب یا مستطیل آذین کردن) با نقش پیچازی (یا چهارخانه) تزیین کردن، کاب آذین کردن، (هرچیز کوچک و مکعب شکل به ویژه خوراک) قطعه، تکه، قاب (غاب یا کاب)
[ریاضیات] تاس

دیکشنری

تاس
اسم
diceتاس
dibs, dice, dibطاس تخته نرد
فعل
diceبریدن به قطعات کوچک
diceنرد بازی کردن

ترجمه آنلاین

تاس

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.