درخشان، فروزان، زرنگ، تابان، روشن، با هوش، تابناک، افتابی، باکله سایر معانی: درخشنده، پر سو، (رنگ و صدا) زنده، نورانی، براق، نورتاب، پر جلا، رخشا، رخشنده، سرزنده، پر روح و نشاط، شاد و خرم، س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرت کوتاه، خواب سبک وکوتاه، چرت زدن سایر معانی: خواب کوتاه، چرت، قیلوله، چاشتخواب، خواب نیمروز، چرت روی صندلی
لوند، عشوه گر، طنازی کردن سایر معانی: لاس زدن، لوندی کردن، عشوه گری کردن، (در مورد پیشنهاد و تصمیم و غیره) سرسری گرفتن، به دفع الوقت گذراندن، فس فس کردن، طناز، لاسی
درخشندگی، تابش سایر معانی: رخشش، نورتابی (به طور متناوب یا چشمک زنان)، تابندگی، رخشندگی، تابناکی
گول زدن، فریب دادن، اغوا کردن، فریب دادن ,اغفال کردن
متقلب، نا درست، دغل، بی شرف، بی همه چیز، تقلبامیز سایر معانی: بی امانت، نابکار، فریبکار، نانجیب، بانادرستی، فریبکارانه، تقلب آمیز، با فریبکاری، فاقد امانت
چرت، چرت زدن سایر معانی: چرت زدن (معمولا با: away)، پینگی زدن، به خواب کوتاه یا پراضطراب فرورفتن، نیمه خواب بودن، و سن، خواب کوتاه یا سطحی، پینکی، چرت زدن باoff [کاراته] دوزو - خواهش کردن . ...
[کامپیوتر] نماد احساس . - نشان احساسی علامتی که بیانگر در جهره است . و در پست الکترونیکی به کار می رود . مثلاً علامت (: بیانگر نیشخند زدن، و علامت (- بیانگر زبان در گونه ی صورت است .
تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز، وانمود کردن سایر معانی: (در مشت زنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حمله ی دروغی، حمله ی وانمودین، وانم ...
جنبش، سوسو، سوسو زدن، لرزیدن، پرپرزدن، در اهتزاز بودن سایر معانی: (تند) باز و بسته کردن یا شدن، (تند) جنبیدن، (مانند شعله ی آتش در باد) لرزیدن، (نور یا سایه و غیره را) لرزاندن، پس و پیش بردن ...
بخشیدن، امرزیدن، عفو کردن، تبرئه کردن سایر معانی: بخشیدن (گناه و تقصیر و غیره)، (از تقصیر کسی) درگذشتن، گذشت کردن، وخشودن، آمرزیدن، گنه بخشی کردن، اغماض کردن، ندیده گرفتن، (در اظهار ادب) ببخ ...
تابش، برق، تلالو، ظهور انی، تابانیدن، درخشانیدن، تابیدن، درخشیدن سایر معانی: درخشش متواتر، سوسو زدن، تابناکی، درخشیدن (معمولا به طور متواتر)، تلالو داشتن، برق زدن، (قدیمی) رجوع شود به: glanc ...