ابدار، رقیق، ابی، تر، ابکی، پر اب، اشکبار سایر معانی: آبکی، پر آب، آب زیپو، اشک آلود، با گریه و زاری، واقع در آب، دریایی، ضعیف، کم قوه، سست، شل، شل و ول، کم رنگ، رنگ پریده، وابسته به یا همان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[صنایع غذایی] گندیدگی آبکی (میوه ها و سبزیها) : نوعی پوسیدگی میوه و مخصوصاً سبزی و عمل آن به ویژه اسکلروتینیا اسکلروتیوروم است
ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب سایر معانی: میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه [مهندسی ...
مایع، ابگونه، ابگونه، نرم وا بکی، سائل، روان، سیال سایر معانی: جاری شونده، روگر، روانگر، آبگونه، شاره، (همانند چیزهای جاری شونده) دگرگون پذیر، انعطاف پذیر، نرمش دار، (دارای حرکات) موزون، ساز ...
ابدار، نمناک، مرطوب، تر، بخاردار، نمدار سایر معانی: نمناک، نمدار، مرطوب، ابدار، بخاردار [عمران و معماری] تر [برق و الکترونیک] مرطوب [نساجی] مرطوب - نم دار [آب و خاک] مرطوب، نمناک ...
ابدار، باطراوت، بارانی، شاداب، پر اب، شیرهدار سایر معانی: (میوه و سبزی و غیره) آبدار، (عامیانه) جالب، گیرا، پرآب و تاب، (عامیانه) پرنان و آب، پرسود
کهنه، مبتذل، مانده، بوی ناگرفته، بیات، پر زور وکهنه، بیات کردن، مبتذل کردن سایر معانی: (نان و غیره) بیات، بدمزه شده، (مزه) برگشته، خراب، (هوا و غیره) کثیف، تهویه نشده، خفه، بی تازگی، فرسوده، ...
خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت سایر معانی: ملال آور، چرند، خنک و بی مزه، بی طعم
رطوبت، تری، اشکبار، خیس، مرطوب، تر، بارانی، خیس خوردن، مرطوب کردن، خیس کردن، خیساندن، تر کردن، نمناک کردن سایر معانی: مه آلود، ابر گرفته، نم دار، هنوز خشک نشده، به کمک آب، با آب، همراه با آب ...