معنی

ابدار، باطراوت، بارانی، شاداب، پر اب، شیرهدار
سایر معانی: (میوه و سبزی و غیره) آبدار، (عامیانه) جالب، گیرا، پرآب و تاب، (عامیانه) پرنان و آب، پرسود

دیکشنری

آبدار
صفت
succulent, juicy, lush, floriferousشاداب
juicy, succulent, hydrous, aqueous, watery, humidابدار
fresh, juicy, cleanباطراوت
juicyشیرهدار
lush, juicy, ripe, having high water level, wateryپر اب
rainy, wet, drippy, juicy, pluvialبارانی

ترجمه آنلاین

آبدار

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.