دیدار، عیادت، مهاجرت موسمی سایر معانی: سرکشی، بازدید، ملاقات، بلای آسمانی، تنبیه الهی، (زن یا شوهر طلاق گرفته) حق دیدار از فرزند(ان)، ملاقات فرزند(ان)، ملاقات برای تسلی سوگواران، پیام آسمانی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی سایر معانی: بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه
برگشت، باز گشت، بازگشتن، عودت، اعاده، رجعت، مراجعت، برگشت دادن، مراجعت کردن، عود کردن، عطف کردن، بر گرداندن، برگشتن، پس دادن سایر معانی: بازگشت کردن، بازآمدن، بازگرداندن، پس فرستادن، پاسخ دا ...
تندی، سختی، خشونت، سخت گیری، ظلم، دقت زیاد سایر معانی: شدت، ستهمی، صلابت، فرسختی، جور، سرکوبگری، گرما یا سرمای شدید، دقت، نازک بینی، سفتی، سختناکی (به ویژه سختناکی بافت ها یا اندام بدن)، رجو ...
شلاق، تازیانه، گوشمالی، وسیله تنبیه، بلاء، تازیانه زدن، تنبیه کردن سایر معانی: (وسیله ی تنبیه) آفت، بلا، انتقام، مصیبت، بلازده کردن، آفت فرستادن، غضب خداوند
علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو ...