چیز گرانبها، با ارزش، نفیس، گرانبها، پر بها، قیمتی سایر معانی: پرارزش، ارزشمند، ذی قیمت، شایگان، بهاور، ارزنده، ارجمند، گرانقدر [ریاضیات] با ارزش، ارزشمند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چیزهای بهادار، اسباب
فوق العاده گرانبها، پر بها، غیرقابل تخمین، چیز بی ارزش سایر معانی: پر ارزش، گرانبها
پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب سایر معانی: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب
دارایی، موجودی ودارایی مرده یاورشکسته، دارایی قردار [حسابداری] دارائیها [حقوق] دارایی [ریاضیات] دارایی، ترکه ها، دارایی ها، موجودی ها
سودمند، مفید، نافع، پرمنفعت، بااستفاده سایر معانی: سودبخش، پرخاصیت، بهره بردار، بهره ور، سودبرنده [حقوق] انتفاعی
پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده سایر معانی: گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد [نساجی] انتخاب ...
تخمین پذیر، قابل براورد کردن سایر معانی: (مهجور) برآوردپذیر، محاسبه کردنی
طلایی، طلا، اعلاء، درخشنده، زرین سایر معانی: طلادار، زرد، طلایی رنگ، خوش یمن، بدیع، کم نظیر، پنجاهمین سالگرد، پرقیمت، عالی، موفق، پر افتخار، پر رونق، اعلا
فوق العاده، بی بها، گرانبها، تخمین ناپذیر سایر معانی: نابرآورد، برآوردنکردنی
بی بها، چیز بی ارزش، بسیار پر قیمت سایر معانی: پرارزش، گرانبها، نفیس
محکم، با وقار، مهم، ذاتی، اساسی، جسمی، قابل توجه سایر معانی: وابسته به یا دارای ماده، مادی، واقعی، غیر تخیلی، موجود، حقیقی، سخت، استوار، مستدل، قانع کننده، عظیم، جادار، بزرگ، کلان، فراوان، و ...