تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی، توده، توده کردن، تکان دادن، ترساندن، تکان سخت خوردن، دچار هراس سخت شدن، هول و هراس پیدا کردن سایر معانی: تکانه، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک، هیجان، عصبانیت سایر معانی: خشم ناگهان، آزردگی شدید
خرده سایر معانی: (آبگونه - با تداعی به هدر دادن) ریختن، پشنجیدن، (از ظرف یا جعبه و غیره - چیزهایی مانند مهره ی بازی یا آجیل یا دانه ی تسبیح و غیره) ریختن، پراکنده شدن، (عامیانه) افشا کردن، ب ...
یغما، فساد، تباهی، تاراج، غنیمت، سودباداورده، پوسیده شدن، لوس کردن، رو دادن، ناگوار کردن، ضایع کردن، فاسد کردن، از بین بردن، خراب کردن، فاسد شدن، خسارت وارد کردن سایر معانی: تباه کردن، (گوشت ...
ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک سایر معانی: ترس انگیز، ترس آور، خوف انگیز، هول انگیز، وحشت انگیز، بسیار، ستهم، زیاد، شدید، (عامیانه) معرکه، عالی، خوب، محشر
کج، اریب، کج خلق، انسداداریب، عقیم گذاردن، بی نتیجه گذاردن، حائل کردن، در سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن، خنثی نمودن، خنثی کردن، مخالفت کردن با سایر معانی: ممانعت کردن، (سر راه کسی) مانع گذاشتن، ...
برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن سایر معانی: فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن [زمین شناسی] واژگونی - واژگونی هنگامی اتفاق می افتد که یک گسیختگی ک ...
سخت، کوشا سایر معانی: آزار دهنده، ستوهنده، بدقلق، طاقت فرسا، بی تاب کننده، ساعی
جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن سایر معانی: از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن
درهم و برهم، نا مرتب سایر معانی: نامنظم، درهم ریخته، نابسامان، ریخته واریخته، شلخته، شورتی، پچل
مضطرب، اشفته، دل ازار، رنجش امیز سایر معانی: مزاحم، دردسردهنده، آزاردهنده، پرزحمت، پردردسر [حقوق] ایذایی، مزاحم، بدون دلیل منطقی یا عذر موجه
مزاحم، ازار دهنده، غمزده، مسبب ناراحتی سایر معانی: نگران کننده، دلواپس کننده، بیم انگیز