معنی

سخت، کوشا
سایر معانی: آزار دهنده، ستوهنده، بدقلق، طاقت فرسا، بی تاب کننده، ساعی

دیکشنری

تلاش کن
صفت
hard, difficult, tough, strict, rigid, tryingسخت
diligent, industrious, studious, trying, sedulousکوشا

ترجمه آنلاین

تلاش کردن

مترادف

متضاد

جمله‌های نمونه

I'm trying to eat healthier and exercise regularly.

من دارم سعی می‌کنم سالم‌تر غذا بخورم و به صورت منظم ورزش کنم.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.