thwart
معنی
کج، اریب، کج خلق، انسداداریب، عقیم گذاردن، بی نتیجه گذاردن، حائل کردن، در سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن، خنثی نمودن، خنثی کردن، مخالفت کردن با
سایر معانی: ممانعت کردن، (سر راه کسی) مانع گذاشتن، مخالفت کردن، میانبر، (مهجور) رجوع شود به: pervese، (قدیمی) رجوع شود به: athwart، در سرتاسر چیزی ادامه دادن یا کشیدن
سایر معانی: ممانعت کردن، (سر راه کسی) مانع گذاشتن، مخالفت کردن، میانبر، (مهجور) رجوع شود به: pervese، (قدیمی) رجوع شود به: athwart، در سرتاسر چیزی ادامه دادن یا کشیدن
دیکشنری
خفه شو
اسم
slant, thwart, cater cornerکج
فعل
neutralize, thwart, undo, counteract, foil, negateخنثی کردن
thwart, neutralize, negate, annihilate, cancel, frustrateخنثی نمودن
frustrate, thwart, narrow downعقیم گذاردن
thwartبی نتیجه گذاردن
thwartحائل کردن
thwart, buck, disagree, oppugn, resistمخالفت کردن با
thwartدر سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن
صفت
sullen, testy, irritable, crabbed, peevish, thwartکج خلق
thwartانسداداریب
skewed, diagonal, oblique, skew, slant, thwartاریب
ترجمه آنلاین
خنثی کردن
مترادف
baffle ، balk ، beat ، bilk ، check ، circumvent ، confuse ، counter ، crab ، cramp ، crimp ، cross ، curb ، dash ، defeat ، disappoint ، ditch ، dodge ، double cross ، duck ، foil ، foul up ، frustrate ، give the slip ، hold up ، impede ، louse up ، match ، obstruct ، oppose ، outwit ، pit ، play off ، prevent ، queer ، restrain ، ruin ، scotch ، skin ، snafu ، stymie ، take down ، take wind out of ، trammel ، upset ، upset one's apple cart