پایدار، وفادار، دائمی، ثابت، استوار، ثابت قدم، باثبات، ماندگار سایر معانی: بی تغییر، پابرجا، دایم، همیشگی، مداوم، پیوسته، یکریز، باوفا، پر و پاقرص، (ریاضی - فیزیک) پایا، عدد ثابت، مقدار ثابت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ثابت سایر معانی: معتدل، به اندازه، میانه، دادوند، آرام، یکنواخت، هموار، یکجور، ملایم
بطورهمواریاصاف، بطورتساوی، بطور یک نواخت، ازروی بیطرفی [ریاضیات] به طور مساوی
تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت سایر معانی: دگرش ناپذیر، نادگرسان، دامند [ریاضیات] نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا
خسته کننده، یک نواخت سایر معانی: تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست
دو وجهی، سطحی سایر معانی: یک سطحی، مسطح، هامنی، (کاملا) هموار، مستوی، تخت [کامپیوتر] مسطح 1. ( صفت ) مسطح . مثلاً ترانزیستورهای مسطح از تکه های مسطح سیلیکان ساخته شده اند . 2. ( صفت ) بر روی ...
طویله، اصطبل، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم، پایدار، پایا، محکم، ثابت کردن، جا دادن، استوار شدن، در طویله بستن سایر معانی: ناجنبا، برجا، قرص، قوی، مستحکم، دیرپای، پردوام، پایست، دامن ...
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن سایر معانی: ناپویا (در برابر: dynamic)، ایستمان، ثابت، در جا، ناجنبا، آرمیده، غیر متحرک، ترازمند، همسنگ، متعادل، (رادیو و تلویزیون) ...
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت، استوار یا محکم کردن سایر معانی: ناجنبا، بی حرکت، بی جنبش، بی تحرک، بی تکان، لق نکردنی، پیوسته، ایستا، یکجور، بی مکث، بی وقفه، همی ...
قطعی، مسلم، محقق، مطمئن، خاطر جمع، پشت گرم، یقین، استوار، متقاعد، از روی یقین، راسخ یقینا سایر معانی: راس یقینا [ریاضیات] مطمئن، محقق، مسلم، قطعی، واثق
اونیفورم، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت، یکسان، یک دست، یک نواخت، یک نواخت کردن سایر معانی: ثابت، بی تغییر، یکجور، همجور، مشابه، مثل هم، متشابه، هم شکل، تکدیس، همدیس، همگونه، لباس متحدالشکل (م ...