پاکیزه، عفیف، طاهر، تمیز، پاک، صاف، زلال، نظیف، باطراوت، روشن، زدودن، منزهکردن، تنظیف کردن، پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، درست کردن سایر معانی: سترده، مطهر، (از نظر اخلاقی) پاک، منزه، عار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی عیب سایر معانی: بی عیب
معصوم سایر معانی: پاک، منزه، اشو، بی لکه، بی عیب، بی کاستی، بی اشتباه، بی لغزش، بی آهو، بی آک، بی گناه، پاکدامن، پارسا
خلوص، صفاء، عفت، پاکدامنی، تمیزی، طهارت، صافی، پاکی سایر معانی: نابی، آویژه ای، بیژه ای، بی غشی، بی آمیغی، سارایی، پاکیزگی، مطهری، تزکیه، معصومیت، (زبان و سبک نگارش و غیره) سرگی، اصالت، (صدا ...
ضد زنگ، زنگ ناپذیر سایر معانی: بی لک، بی پیسه، پاد زنگ، زنگ نزن [عمران و معماری] ضدزنگ [نساجی] ضد زنگ - ضد لکه
خالص، مخلوط نشده، بدون مواد خارجی سایر معانی: خالص، مخلوط نشده، بدون مواد خارجی
خالص، دست نخورده، بکر، دوشیزهای، باکره مانده سایر معانی: وابسته به یا برازنده ی باکره ها، دوشیزه وار، درخور دوشیزه ها، در حالت باکرگی، باکره، پاک، عفیف، (ساز موسیقی قرن 16) ورجینال ...
پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، مقدس، متقی، با فضیلت، باتقوا، فرهومند سایر معانی: پرمحسنات، شریف، پارسا، باتقوی، وارسته، حاکی از وارستگی، پرهیزکارانه، (زن) نجیب