سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سردستی، غفلت کارانه سایر معانی: ازروی بی مبالاتی یابی فکری، ازروی بی پروایی
از خود راضی، عشرت طلب، تن اسا، خود خوشنود سایر معانی: (تداعی منفی) از خود راضی، خود رضامند، خود خشنود، خودپسند
(در اصل بوده است: couldn't care less) اصلا اهمیت ندارد، (در اصل بوده است: couldnt care less) اصلا اهمیت ندارد
تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف سایر معانی: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا
بی عاطفه، بی حس، پوست کلفت، تالم ناپذیر سایر معانی: (کسی که یا احساس نمی کند یا احساسات خود را نشان نمی دهد) آرام، خونسرد، تو دار، خوددار، فاقد احساس درد، بی درد، رنج نشناس، بی رگ ...
بی پروا، بی قید سایر معانی: آرام، بی غم، سرمست و آزاد، یخلا، نانگران
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
بی دقت، غافل، مسامحه کار، غفلت کار، فرو گذار، برناس سایر معانی: فروگذارگر، کوتاهی کننده، اهمالگر، بی مبالات
لا ابالی، مسامحه کار، اهمال کار، بی علاقه، بی حال، سهل انگار سایر معانی: نامشتاق، ناخواستار، بی تفاوت، بی اعتنا، خونسرد
(فلسفه) رواقی، رواق گرای، وابسته به رواقیون، رواقی، پیرو فلسفه رواقیونstoic(al)پرهیزکار انه، صبور انه
لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری سایر معانی: بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز