haphazard
معنی
تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف
سایر معانی: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا
سایر معانی: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا
دیکشنری
بی وقفه
قید
haphazard, happy-go-lucky, hit-or-missبرحسب تصادف
صفت
accidental, chance, casual, fortuitous, stochastic, haphazardاتفاقی
random, accidental, chance, casual, fortuitous, haphazardتصادفی
ترجمه آنلاین
اتفاقی
مترادف
accidental ، aimless ، all over the map ، any old way ، any which way ، arbitrary ، careless ، casual ، chance ، designless ، desultory ، devil may care ، disorderly ، disorganized ، erratic ، fluke ، helter skelter ، hit or miss ، incidental ، indiscriminate ، irregular ، loose ، offhand ، purposeless ، random ، reckless ، slapdash ، slipshod ، spontaneous ، sudden ، unconcerned ، unconscious ، unconsidered ، uncoordinated ، unexpected ، unmethodical ، unorganized ، unpremeditated ، unsystematic ، unthinking ، willy nilly
متضاد
careful ، designed ، intentional ، methodical ، organized ، planned ، straight ، systematic ، thought out